محمد متین مامانمحمد متین مامان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

محمد متین @یکی یدونه@

خاطرات زایمان

سلااااااااااااااام سلام پسر گلم قند عسلم خداروشکر که همه چیز به خوبی و خوشی گذشت قربونت برم الهیییییییییییی که الان مثل یه فرشته خوابیدی کنارم خب بزار برات تعریف کنم که چطوری گذشت عشقم ...روز قبل از روز اومدن تو فرشته اسمونی تو بغلم یه حال عجیبی بودم یه حس خیلی خوب داشتم ولی همراه با استرس و با بابایی همش از اومدنت حرف میزدیم و به بابایی میگفتم معلوم نیست کوچملومون به کی رفته یعنی الان چه شکلی بابایی هم که فقط به فکر این بود که تو سالم باشی میگفت مهم نیست فقط دعا کن سالم باشه و واقعا این بزرگترین استرسی هست که از اول تا اخر بارداری داشتیم...خب عصر گذشت و سرشب مامان جونی {مامان خودم}زنگ زد...
19 شهريور 1393

شمارش معکوس

به نام خدا سلام جون دلم پسمل طلای مامان عزیزکم میدونم بازم خیلی دیر اومدم واسه نوشتن حالا ایشالا بعد از اومدن میام زود زود از شیرین کاریهات به امید خدا میگم قربونت برررررررررررررررم من وای اگه بدونی این روزها چه حسی دارم از اینکه هر روز دارم به دیدنت و بوسیدنت نزدیکتر میشم عشق مامان بلهههههههههههههههه نفس من دیگه روزهای اخری که تو دل مامانی و میخوای بیای تو بغمل مامان ایشالا به سلامتی وای اگه بدونی چقد استرس دارم واسه دیدنت جیگر مامان خانم دکتر گفت که شنبه یعنی هشتم شهریور برم بیمارستان واسه زایمان هوراااااااااااااااااااااااااااا الهی شکرررررررررررررررررررر که رسیدم به این روزها اگه بدونی مامانی تا ب...
3 شهريور 1393

خاطرات ماه اول نفسم

به نام خدای مهربون سلام عشق مامان خوبی پسمل مامان عزیزکم بهت حسابی خوش میگذره تو دل مامانی فربونت برررررررررررم الهی قربون وول خوردنت برم من قند عسلم   خب مامانی بزار از اخرین پستی بگم که قرار بود فرداش بیام و بنویسم که صدای قلب مهربونت رو شنیدم و کلی ذوق کنم ولی اینجوری نشد پسرکم اخه وقتی رفتم دکتر خانم دکتر گفت خب برو بخواب واسه سونو منم با کلی استرس و هیجان رفتم تا تو رو ببینم و فقط عزیزکم خدا میدونه  تو چه حالی بودم و خانم دکتر اومد و گفت خب ببینیم در چه حاله ولی وقتی دیدم قیافش رفت تو هم و گفت خیلی ریزه فعلا درست چیزی نمیبینم دنیا رو سرم خراب شد و گفتم یعنی چی ؟؟؟؟...
17 تير 1393

سلامی دوباره

به نام خدا سلام سلام سلام به همه ی دوستان گلم وای تو رو خدا ببخشید که اینقدر دیر کردم و نگرانتون اگه کردم شرمنده همین اولش بگم که خداروشکر هم خودم خوبم هم گل پسملم وتا الان خدا همش یار و یاورمون بوده همیشه قربونش برم واینکه من نیومدم دلیل خاصی نداشت چندین بار همینکه میخواستم بیام بنویسم باز یه جریانی میشد که نشه ولی کل بخاطر ویاری که به لب تاپ پیدا کرده بودم نمیشد بیام سراغش شاید باورتون نشه ولی یه جوری شده بودم بهش خودمم نمیدونم چرا. وای اینقد دلم واسه همه تنگولیده بودم وامشب که اومدم کلی هم خبر خوب خوندم و خیلی دوست جونا الان مامان شدن و الان فرشته کوچمو...
16 تير 1393

میلاد نور

    ای احمدیان به نام احمد صلوات هر دم به هزار ساعت از دم صلوات از نور محمدی دلم مسرورست پیوسته بگو تو بر محمد صلوات ای بهترین مخلوقات خدا میلادتان مبارررررررک   سلام عشقم چطوری نفس مامان عزیزم عید تو هم مبارک     کوچولوی من که خدا یبار دیگه عظمتشو نشونم داد و تو رو بهم هدیه داد       و بخاطر این هدیه الهی که تو هستی گلم باید روزی هزار بار خداروشکر           کنم ومیدونم بازم کمه از این خدای مهربون  مامانی واسه تمام خاله های مهربونی که منتظر یه فرشته از خدا هستن دعا کن در این روز که دل تک تکشون ...
29 دی 1392

اولین ملاقات با دکی

سلام جیگر طلای مامان   خوبی عشقم الان دیگه تو وجودمی دارم باهات درد و دل میکنم دیجه خیالی باهات گپ نمیزنم عسسیییم   خب از امروز برات بگم که رفتم دکتر نمیدونی مامانی قلبم اومد تو دهنم تا نوبتم شد فکر میکردم الان سونو   میکنه زبونم لال میگه......ولی خب سونو نکرد و گفت زوده گلم واسم ازمایش نوشت و گفت دو هفته دیگه   با جواب از بیا و اونوقت سونو هم باید بکنم. ولی کلی دارو واسم نوشت گلم چون قبلا مامانیت تجربه های تلخی رو پشت سر گذشته واسه همینم   خانم دکتر گفت نباید ریسک کنیم از همین الان باید شروع کنی به مصرف دارو کلی قرص نوشت واسم   و از همه بدتر اینکه باید روزی امپول هپاری...
23 دی 1392

عیدی گرفتم از اقام

.... خدایا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررت یا امام زمان تبریک میگم اقا جوووووووووووووووونم به امامت رسیدنتون رو اقاجونم دیشب عیدی دادین به منو همسری الهی به مهربونیت شکررررررررررررررررررر خدا   سلام نفس مامان هوارتا بووووووووووووووووووووس   دیشب فهمیدم منم مامان شدددددددددددددددددددددم خدایا بازم شکرررررررررررر دیشب که از موعود ..... 5 روز میگذشت و من میترسیدم بی بی بزارم و مثل ماه پیش بخوره تو ذوقم به اصرار شوشو کذاشتم داشتم میمیردم از استرس و هیجان تا اینکه دیدیم بلههههههههههههههههههههه مثبت شد وای یعنی فقط خدا میدونه ما دوتا چه حالی بودیم ولی بازم گفتم شاید الکی باشه ...
22 دی 1392

نی نی عمه

  سلام خوشمل مامان   عزیز دل من خوبی چه خبلا.......من که واست خبر دارم تووووووپ امروز یه نی نی ناز کوچمولو به جمع   خانوادگی وارد شد یه پسمل بلا اره عزیزم نی نی عمه جونت به دنیا اومد هورااااااااااااااا   وای اینفده کوچمولو و بامزس عسسسیییسم خدا حفظش کنه ایشالا   خب عزیز دل مامان دیگه وقتشه تو هم بیای که اگر الان پیشم باشی فقط نه ماه با نی نی عمه   اختلاف داری و یه همبازی خوب داری گلم     عزیزکم امشب شب اقام امام سجاده به ابروی این عزیز از خدا میخوام که خدا به همه فرزندانی سالم و صالح بده امییییییییییییییییین   ایشالا دفعه دی...
7 آذر 1392

روزهای بی تو

  سلام  عسلم       عزیزکم این چند روز خیلی خوب بود میدونی چرا چون خیلی راحت میتونستی غمتو بریزی بیرون و اشکتو بریزی کسی کاری بکارت نداشت  نمیگفت که اخی چی شده ؟مشکلت چیه؟ چیزی  شده ؟چرا گریه میکنی؟ اخه جون دلم خودشونم در حال درد و دل با خدا و اقام امام حسین  بودن اینروزا همه ازمشکلاتشون میگن   و از اقا طلب چیزی دارن و خیلی  ها هم مثل من و دوستام طلب کسی دارن  یا  بهتر بگم طلب یکی از فرشته های کوچولوی اسمونی نفسم امسال تو هر مراسمی که شرکت کردم مهمترین دعام بعد از فرج اقام دعا واسه زمینی شدن تو دوستای گلت بود ت...
26 آبان 1392