اولین ملاقات با دکی
سلام جیگر طلای مامان
خوبی عشقم الان دیگه تو وجودمی دارم باهات درد و دل میکنم دیجه خیالی باهات گپ نمیزنم عسسیییم
خب از امروز برات بگم که رفتم دکتر نمیدونی مامانی قلبم اومد تو دهنم تا نوبتم شد فکر میکردم الان سونو
میکنه زبونم لال میگه......ولی خب سونو نکرد و گفت زوده گلم واسم ازمایش نوشت و گفت دو هفته دیگه
با جواب از بیا و اونوقت سونو هم باید بکنم.
ولی کلی دارو واسم نوشت گلم چون قبلا مامانیت تجربه های تلخی رو پشت سر گذشته واسه همینم
خانم دکتر گفت نباید ریسک کنیم از همین الان باید شروع کنی به مصرف دارو کلی قرص نوشت واسم
و از همه بدتر اینکه باید روزی امپول هپارین بزنم اونم تا 8مااااااااااااااااااااااااه ولی اشکال نداره عزیزم
فقط از خدا میخوام تو رو صحیح و سلامت واسم حفظ کنه و 9ماه بچسبی به دل مامان خوبه خوب
رشد کنی سختیهرو ایشالا خدا واسم اسون میکنه فقط باید به وجود تو فکر کنم عزیزم بقیش میگذره
تازه دکتر گفت باید استراحت کنی و کار سنگین انجام ندی که یوقت تو اذیت نشی نفسم مامان هم
فقط گفت چشششششششششششششششمممممممم
پس تو هم نی نیه خوبی باش و پیش مامانی بمون عشقم
عزیزم نمیدونم چرا نمیتونم هیچ شکلکیه و عکسی بزارم تو نوشته هام همش خشک و خالی شد
اینجوری میام بزارم نوشته ها پاک میشن عجبااااااااااااااااااااااا
خب مامانی دوست دارم زیاد تو هم هوای ما رو داشته باش بووووووووووووووووووووووووس