محمد متین مامانمحمد متین مامان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

محمد متین @یکی یدونه@

هشت ماهگی متین طلا

1394/2/9 19:13
382 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قربونت برم...هشت ماهگیت مبارم گل مادرمحبتبوسآرام

مبارکت باشه عزیزم الهی صدوبیست ساله بشی عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززمیجشن

قربونت برم خوشجل مامان ببخشید اینقد دیر شد و اون ماهم نشد بیام از بس وروجک شدی هر بار که میخوام

بیام باید خوابت کنم گرچه همینکه شروع کنم بیدار میشی و اون ماه که کلا نشد الانم که مثل یه فرشته نانازی

خوابیدیآرامپسر طلای مامان که هر روز دارسی شیرینتر میشی الهی قربونت برم مامانیمحبت

از کارات بگم که هر روز داری کنجکاوتر میشی وهمینکه چیزی رو نزدیکت میبینی باید بگیریش و سریع میبریش به

طرف دهنت حالا هر چی که باشه مخصوصا دستمال کاغذی که اگه غافل بشم رو میز یا رو زمین نزدیکت باشه

میکشی بیرون میکنیش تو دهنت همین ظهری که دستمال به دستم بود یک لحظه از دستم افتاد و کنارتو جگر طلا

بودم به سرعت برق کردیش تو دهنت منم سعی در بیرون اوردنش و چقد ترسیدم که نکنه چیزیش خورده باشی

خیلی بازیگوش شدی و به عبارتی شر شدی وول خوردنت هر روز بیشتر میشه و از این بر اتاق تو اونور غلط

قربونت برم که هنوز چار دست و پا نمیری و به قول همه فکنم تو زود راه بیفتی نمیدونم والا اخه عزیزدلم ازبس

تند تند با این پاهای کوچولوت تو راروئک راه میری و جدیدا انگار میدوی باهاش قربون پسملم برم البته از شش

ماهگی گذاشتمت تو راروئک  که از همون اول خوب شروع کردی یعنی روزهای اول یواش یواش میرفتی خیلی 

هم ذوق میکردی و الان که دیگه جایی از خونه نیست باهاش نری و هروقتم خونه مامانیی میری با خودمون

میبیریم که راحت باشی و مامانیی هم باید هرچی ذاره جمع کنه از جلوت که تو کیف کنی و همه جا رو راحت

سرک بکشی کوچولوی کنجکاو من و کلی هم ذوق میکنی از اینکه محیط رو واست باز میکنن بلاخندونک

قربون خنده ها و ذوق کردنت برم که به جیغ تبدیل میشن بعضی وقتها و الهی فدات بشم که غلغلکی هستی

تقریبا مخصوصا اگه روی رون پاتو غلغلک بدم غش میکنی از خندهخنده

راستی نفس مامان همچنان هم دستتو میخوری و با شدت میکشی رو لثه هات و الهی بمیرم که احتمالا خیلی

میخواره لثت ولی از دندون هنو خبری نیست اب دهنتم کمکی هنو میاد و اینکه قربونت برم که پستونکت رو به

صورت برعکس و به همه حالت میکشی رو لثت و هرچی هم ازت بگیرم که یه وقت دردت بدتر نشه فایده نداره

چون به محض اینکه ببینیش بازم شروع میشه زبان

یه چیز دیگه که مامانی عادت کرده بودی بد به روی پا خوابیدن یعنی خوب بود ها ولی بدش این بود که باید

چندین ساعت بکوب مینشستم که نکنه بیدار بشی چون جم میخوردم و پا مو میکشیدم بیدار میشدی و انگار نه

انگار خواب بودی و این شبها خیلی بد بود ولی یه چند روزه که عادت دادم به گهواره تا لالاقا همینکه میخوای

بیدار بشی دوباره با تکوناش خواب بری اخه خیلی خیلی خوابت سبکه و شبا همچنان مداوم بیدار میشی

مثلا دیشب یک ساعت به یک ساعت از خواب بدار میشدی میزدی زیر گریه ومنم با جیغای تو مبپریدم هی

خواب به سر میشدم خواب آلودولی با شیر خوردن و تکون خوردن دوباره میخوابیدی خداروشکرخواب

والانم که هی باید یه تکوم بدم گهوارتو که بیدار نشی اخه میخوای بیدار شی چون خیلی تکون میخوری وروجکم

وای مامانی از پا کوبوندنت بگم که خیلی محکم مثلا داری بازی میکنی میکوبونی رو زمین و اگه چیزی زیر پات

نباشه میترسم یه پا درد بشی گر چه شما عین خیالت نیست چشمک

راستی جگر تو بسم یه مدت یادت داده بودم دست بدی و هرکی میگفت دست به دستتو زودی میاوردی جلوت

گرچه الان بیستر وقتها ضایم میکنی عزیزکمخجالت

یه چیز دیگه بمیرم برات یه چند روزه که خیلی بد پات ناحیه پوشکت سوخته و انواع کرم ها رو واست زدم ولی

فکنم از همه بهتر همون کالاندولا بود که قبلا واسه یه ذره قرمزیش میزدم چون خداروشکر صبحی دیدم بهتر

شدی تقریبا خداروشکر خیلی استرسشو داشتم و نمیدونم تقصیره من بودم که به حرف دکتر وبقیه گوش کردم

تخم مرغ دادم یا بخاطر دندون در اوردن به قول همه نمیدونم مامانی فقط بدون این الرژی و حساسیت توعشقم

خیلی دستم رو بسته واصلا کلافه هستم که چی بهت بدم اخه بعد از خوردن هر چیزی هم بالا میاری همچنان

که یه روز کمه یه روز زیاد هم امکان داره پشتت دونه های ریز بزنه و همیشه البته کم بودن ولی اینبارخیلی

بود و خیلی ترسیدم اخه دقیقا یروز بعد از تخم مرغ خوردن اینجوری شدی گرچه مامانی سه روز خوردی ولی

روز چارم اینجوری شدی ولی مامانی خیلی حالم بده از اینکه دوست داری همه چی بخوری ولی نمیتونم

بهت بدم و بعضی وقتها هم دور از چشم بابات شروه میکنم گریه کردن و التماس پیش خدا اخه باباجونی دلش

نمیخواد هیچ وقت منو تو رو ناراحت ببینه قربونش برم همیشه میگه به زودی همه چی میخوره پسررررممحبت

منم میدونم که همینطوره و خدا خیلییییییییییییییییییییی بزرگه آرام

مامانی اون ماهی دکتر گفت شیر نوترامیژن بدم بهت البته خودم پیشنها دادام که شاید بالا اوردنت کم بشه و

یه قرص هم دادم امیدش به خدا اما چون هنوز ادامه دار هبالا اوردن امروز بابایی گفتم همراه نوترا یه نیوکیت هم

بگیره که شاید اون بهترت کنه اخه اوندفعه خانوم دکتر گفت فرقی نمیکنه هر کدوم از رژیمیا رو که بگیر ولی گفت

اول نوترا چون بمیرم برات نیوکیت دیگه خیلی بد مزست گرچه همون نوترا هم به گفته دکتر اول شیرینش کردم

چون باز بدمزه بود ولی شکر خدا سومین بار بدون شیرین کردن دیگه خوردی از بس که ماهیبوس

حالا به امید خدا که با نیوکیت رفلاکست کم و قطع بشه و به امید اونروزی که همه چی بخوری و اینهمه چیز

برات بد نباشه پسرک مامان عاشقتم مهربون مامانمحبت

گل پسر مهربون رو من فقط نمیگم ها همه میگن از بس خنده رو و شکر خدا خوش اخلاقی و خودت اینقد نگاه

میکنی و لبخند میزنی حتی به غریبه ها که همه عاشقت میشن بووووووووووووووووووووووووس هزارتابوس

خب من دیگه برم عزیزم دوسسسسسست داررررررررررررم الهی هزارمین ماهگردتم خوش باشیبوس

 

 

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ĸoѕαr
13 اردیبهشت 94 15:06
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا