محمد متین مامانمحمد متین مامان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

محمد متین @یکی یدونه@

یا حسین

1392/8/19 13:15
269 بازدید
اشتراک گذاری

 

من که غیر از تو کسی یاری ندارم یا حسین

برتـو وبر لطــف تــو امـیدوارم یا حســـین

هرکجا وصف گل است از خار هم آید سخن

تو گـل زهـرا ومن، پای تو خارم یا حسین

دردم جـان دادنـم ای جـان زهـرا! برسـرم

یک قدم بگذار، من چشم انتظارم یا حسین

افتـخارم بس که عـمری سـاکن کوی توام

از تو باشد نی زمن،این افتخارم یا حسین

 

 

بازم محرم امد ماه عاشقی کردن ماهی که همه  و همه از کوچک تا بزرگ از پیر تا جوون عشق بازی رو بلدن و میخوان یکاری بکنن که تو مجلس عزای  سرور و سالار شهیدان شرکت کنن

 

الهی قربونتون برم اقا که وقتی محرم می اید اشک و اه و ناله هم همراش خود به خود میاد وحتی اسم کربلا که برده میشه چشم ها پر از اشک و دل  ها پر از غم میشه.

 

 

 

 

 

 

 

سلام عزیز دلم

 

 

عزیزکم محرم اومده و دل مامانی گرفته میدونی عشقم جریان کربلا چیه بزار مامانی واست بگه ...اون

زمانهای دور ادمایی بودن که مثال فرشته ها بودن و خیلی خیلی خوب بودن و به همه کمک میکردن و

هوای همه ی مردم رو داشتن و دلشون میخواست که همه  زندکی خوب و پاک و سالمی داشته باشن و

با دین ایمان زندگی کنن که هم در این دنیا راحت باشن هم در اخرت.................اما یسری از ادما بودن که

مثال حیوون بودن وهیچ وقت خوب نمیشدن و هرچی این فرشته ها سعی میکردن که اونا رو به راه راست

راهنمایی کنن گوش نمیکردن و هر روز بدتر و بدتر میشدن اره عزیزم و فرشته هایی رو که اومده بودن روی

زمین هر روز اذیت و ازار میکردن......تا اینکه یروز این ادمای خوب و مهربون و دوست داشتنی به یه

مهمونی دعوت شدن و لی عزیزکم  ادمای اونجا مهمون نوازی نکردن و بدترین کاری رو که تا اون زمان با مهمون نشده

بود رو انجام دادن و حتی به کوچولوهای اونا هم رحم نکردن و حتی اب رو بروی اونا بستن و همشون رو

عزیزکم به شهادت رسوندن....

 

عزیز دلم از بچگی عاشق محرم بودم بخاطر اینکه همه جا  و همه کس نام حسین ع رو میاوردن و اون

وقتا همیشه ارزوم این بود که کاش پسر بودم و میتونسم مدام تو هیيت ها باشم و عزاداری کنم

البته گلم نه اینکه نمیرفتم چون دختر بودم نه اتفاقا مامانم لباس سیاه و چادر میکرد سرم میرفتیم

تو تگییه ها عزاداری با دخترای همسایه که هم سن و سال بودیم اخ یادش بخیر ...ولی خب مامانی

دلم  میخواست مثل داداشیام میتونستم برم زنجیر بزنم مداحی کنم. حالا ایشالا سال دیگه با هم بریم

به مجلس عزای اقام حسین ایشالااااااااااااااااااااااااااا.

 

خب فدات بشم گلم دیگه برم به کارام برسم بای عزیزکمبای بای

 

niniweblog.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

باران
18 آبان 92 11:06
سلام عزیزدلم انشاالله زودی دامنت سبز بشه گلم وخودش روببری مجلس شیرخوارگان حسینی


سلام عزیزم ممنونم از دعای قشنگت
باران
18 آبان 92 11:10
راستی چرا دیگه به وبم سر نمیزنی خانمی؟لابد آدرسمو اشتباه لینک کردی که باز نمیشه از همین جا بیاگلم