محمد متین مامانمحمد متین مامان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

محمد متین @یکی یدونه@

یکماهگی گل پسرم

1393/7/9 14:37
444 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام عشق مامان

قربونت برررررررررم عزیزکم پسر گلم الهی زنده باشی نفس طلا مبارکه باشهههههههههه مامانی یکماهه شدی جشنجشن

خدایا شکرررررت یک ماهه که یک فرشته اومده تو زندگیممحبتولی پسرم نزاشتی دیروز بیام بنویسم هااااااااا

وای پسرم کلا زندگی مامان و بابایی رو تغییر دادی با اومدنت الهی قربونت کلی شادی وارد زندگیمون کردی و

از یکنواختی در اوردی ممنون خدایا بازم بخاطر این گل پسر ...عزیزکم الهی فدای اون دست و پا زدنت بشم من

پهلوون مامان راستی پسر طلا بهت گفتم که چقد کوچمولو بودی یعنی الانم همونجور کوچمولویی بازم مامانی

عزیزم 2650گرم وزن تولدت بود وای یعنی یه پسمل ریزه میزه اونم با قد 48عسسییسسسم یعنی مامان همه

میگفتن تو هر چی خوردی فقط خودت و چاق کردیااااا هههههههههه چه پسملی هستی کلی مامانت رو بردی

زیر سوال اما خدارو شکر میکنیم همه که سالمی عزیز دلم بوس

پسر طلا از اوضاعت حالا بگم گلم روزها اکثرا خوابی و همش خسته ای البته بگم هااگه گرسنت باشه یه جیغ

هایی میزنی که اصلا به قد و قواره کوشمولوت نمیاد یا اگه خدایی نکرده مشکلی داشته باشی و لی بیشتر

قربونت برم خوابی و پسمل خوبی هستی ولی بعضی وقتاها نمیدونم چی میشه که مداوم بهونه میگیری

ولی شبا بیشتر بیداری رو دوست داری نفس مامان اما خب بازم بعضی شبا هم راحت میخوابی قربونت برم

شبا اکثرا بیدارم و استرس اینو دارم که نکنه گل پسرم مشکلی براش پیش بیاد و من خواب باشم و بابایی هم

که اصلا خواب درستی نداره الهی تازه صبح زودم باید پاشه بره اداره اخه تو نفس مامان شبا مراسم داری و

جیغ های بنفشی میزنی که به محض اینکه بابایی خواب میره میپرونیش قربونت برم اما منو بابا خدارو شاکریم

گلم بخاطر حضورت.محبتولی پریشب که فرداش یکماهه میشدی خیلی شب بدی بود برات اخه مدام گریه میکردی

و بهونه میگرفتی و منم فکر میکردم گرسنه ای که داری دست و پا میزنی جیغ میکشی خب بیشتر بهت شیر

دادم هم از خودم هم از شیر خشک که دکتر واسه وزن گیری بیشترت گفت بهت بدم چون اصلا وزن تا دو هفته

پیش اضافه نکرده بودی بالاخره از هر دو تا بهت دادم و تو بعد از اینکه خیلی با اشتها خوردی بعد از تموم شدنش

خیلی بد اوردی بالا طوری که تا به حال ندیده بودیم ازت و من و بابایی خیلی ترسیدم اخه با صدای خیلی بلند

پاشوندیشون و از تو بینیت هم حتی زد بیرون وای که چقد ترسیدم ولی بعد از اون اروم شدی و یخورده خوابیدی

ولی دوباره بیدار شدی و همینطور تا صبح بهونه میگرفتی وای که چقد بده مامانی وقتی مشکلی داری نمیتونی

بگی الهی هیچ وقت مشکل دار نشی عزیزم اخه من دیگه هر کار به ذهنم رسید انجام دادم واست ولی بازم

.................خدارو شکر که حالا خوبی  عزیزمآرام

 

از روزهام بگم که کلا وقف تو شده قربونت برم اول که باید شیرت بدم عزیزم تا گرسنه نمونی بعد هم تمیز کردنت

بعد که یخورده میگذره میبینم اوا جگر مامان اورد بالا و لباسشو کثیف کرد خب نوبت لباس عوض کردنت میشه

و بعد که دیگه خوشمل و شدی تمیز دیگه کم کم خواب میری بعد چند ساعت یهو میبینم وای که لباس پسملم

به خاطر یه چیز دیگه خیس شده و نه تنها شلوارت رو خیس کردی بلکه لباست هم خیس شده یبار میبینی چند

روز اینکارو نمیکنی یعنی لباس خیس کردن یبار هم میبینی مامانیت باید تو یه روز سه دست لباس واست عوض

کنم به هر حال اوضاعی دارم

وای که بیدار شدی عشق مامان میخوای بزنی زیر گریه من دیگه بقیش رو یه روز دیگه مینویسم واسه همینه

که نمیتونم زود زود بیام ازت بگم گل پسربوسمیخواستم عکس بزارم مامان بازم نشد بیدار شدی.باشه فعلا بای.

پسندها (2)

نظرات (0)